جدول جو
جدول جو

معنی دس کتی - جستجوی لغت در جدول جو

دس کتی
تنبک، نقاره
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَ کَ)
حالت دست کم. کمی. نقصان. و رجوع به دست کم در ترکیبات دست شود
لغت نامه دهخدا
(دَ کُ)
چیزی چون بالش و رفاده به صورت دایره انباشته به پشم یا پنبه یا جامه پاره ها یا حصیر بافته شده که آن را در جامه ای گرفته بر در دیگ پلو و چلو نهند تابخاری که از درون دیگ متصاعد شود به خود کشد و دوباره بصورت قطرات آب در دیگ نریزد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خَ کَ / کِ)
حمل خاشاک و خاکروبه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وْ کُ)
دهی است از دهستان شهرخواست بخش مرکزی شهرستان ساری با 310 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(دَ کَ / کِ)
عمل دست کشیدن. دست مالیدن. ملامسه کردن. (برهان) (آنندراج). مالش با دست. (ناظم الاطباء) ، کدیه و گدائی. (برهان) (آنندراج).
- دست کشی کردن، دریوزه و گدائی کردن. (آنندراج). و رجوع به دست کش و دست کشیدن شود
لغت نامه دهخدا
(دَ کَ)
دست کجی. کژ بودن دست. حالت و چگونگی کژدست. رجوع به دست کجی شود، عمل کژدست. دزدی پنهانی. عمل ناخنکی
لغت نامه دهخدا
(دَ کَ)
دست کج بودن. داشتن دستی ناراست، کنایه از دزدی. (از آنندراج). معتاد بودن به دزدی:
ای زلف مبر دل کسان را
این دست کجی ز سر بدر کن.
فوجی نیشابوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دست کمی
تصویر دست کمی
کمی نقصان:) دست کمی از فلان ندارد (از او عقب نیست)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست کشی
تصویر دست کشی
مالش مالیدن، کدیه گدایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دست کژی
تصویر دست کژی
کژ بودن دست
فرهنگ لغت هوشیار
نقاره، که از سازهای کوبه ای و قدیمی منطقه است
فرهنگ گویش مازندرانی
دم جنبانک
فرهنگ گویش مازندرانی
وبال
فرهنگ گویش مازندرانی
چهاردست و پا راه رفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
لمس کردن ما تحت مرغ جهت پی بردن به وجود یا عدم وجود تخم مرغ
فرهنگ گویش مازندرانی
یارگیری برای دعوا
فرهنگ گویش مازندرانی
چیدن مخروطی شکل دسته های گندم
فرهنگ گویش مازندرانی
کوزه ی کوچک، تنگ
فرهنگ گویش مازندرانی
حالتی که گاو نر درموقع جنگیدن به خود گیرد و گرد و خاک به پا
فرهنگ گویش مازندرانی
با دست انجام شده، دست بافت
فرهنگ گویش مازندرانی
بی خود، بیهوده
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشانی
فرهنگ گویش مازندرانی
از کار افتاده، وامانده
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی ضربه ی ضعیف با پشت دست که در کشتی گیله مردی به چهره ی.، از انواع بازی
فرهنگ گویش مازندرانی
گونه ای بستن روسری که آن را به جای بستن در زیرچانه در پس سر.، پس گردنی
فرهنگ گویش مازندرانی
پس گردنی
فرهنگ گویش مازندرانی
پس گردنی
فرهنگ گویش مازندرانی
چوبی که با آن بر گوه کوبند
فرهنگ گویش مازندرانی
از روستاهای بندپی شهرستان بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
ناتوانی، بیماری، نیازمندی
فرهنگ گویش مازندرانی
تهی دست
فرهنگ گویش مازندرانی
کف دستی، هدیه ی شب حنابندان که به عروس دهند
فرهنگ گویش مازندرانی
پارچه ای که با آن دیگ یا ظروف گرم را از روی آتش بر دارند
فرهنگ گویش مازندرانی
فنی در کشتی با شال که کشتی گیر با گرفتن مچ پای حریف او را
فرهنگ گویش مازندرانی